... Atefeh ...
درست وقتی که فکرشو نمیکنی وقتی نشستی داری یه فیلم بامزه نگاه میکنی
قهقهه میزنی؛ یا وقتی با دوستات رفتی سینما 3 بعدی داری جیغ میزنی و خودت
رو خالی میکنی؛ یا سر کلاس زبان به حرفای معلم گوش می کنی،وسط این همه
اتفاق عادی درست وقتی که فکرشو نمیکنی یهوانگار دلت هرّی بریزه پایین یهو یه
گوشه قلبت احساس میکنی یه مویرگ کوچیک نکروزشده وسط قهقه ت اشک تو
چشات جمع میشه. وانمود میکنی از شوقه، ولی یهو یادت میاد! یهو میفهمی که
به این آسونیام نیست فراموش کردنش ! میفهمی که هر چقدرم که نامرد بوده تو
دوستش داشتی.میدونی که ازش دور بودن و باهاش نبودن بهترین کاره...که اصلا
لیاقت نداره حتی به تو نگاه کنه! ولی بازم دلت واسش تنگ میشه.اینکه دروغکی
هم شده فکر می کردی بهترینه آزارت میده ... واسه یه ثانیه ام شده دلت میخواد
بشی همون آدم احمق و اون هم همون آدم خوبه که فکر می کردی... انگشتات
رو فرو می کنی تو موهات و محکم میکشیشون... آهی میکشی و به هرچی آدم
و حس ناخواسته است لعنت میفرستی!
سلام. بچه ها این شعرو خودم گفتم.
خوشحال میشم نظرتون رو در موردش بدونم.
و یه خواهش! لطططططططططفا کپیش نکنین! دزدی هنری حساب میشه! ممنون
روی برگ کوچکی
می توان دریا کشید
می توان راهی جدید
تا هوای ساحل فردا کشید
می توان با ارغوانی دوست شد
چکه چکه چون غروب
بر خیال کوچه های شب چکید
می توان با قرص ماه
ساعتی مهمان موج آب شد
با کمی رنگ بنفش
غرق در مهتاب شد
می توان پیش خدا
مثل ابری پر باران گریه کرد
می توان از راه شیری باز هم
جاده ای اردیبهشتی تا دل دنیا کشید
روی قلب ساده ای
می توان یک نقشه ی زیبا کشید!